-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیری آمد بر تنم هر موی خنجر میکشد بر سر از موی سفیدم مرگ لشکر میکشد
2 گویی از بس ناتوانی سبزه میروید ز سنگ دود آه حسرتی تا از دلم سر میکشد
3 شایدش چشم بد دوران گذارد در کنار آنچه درویش از نگههای توانگر میکشد
4 به سکه صوفی در تلاش پایه منصوری است گر فتد داری به دستش، خویش را برمیکشد
5 گر به گردون رفتهای، آخر بود جای تو خاک طفل هرجا هست، خود را سوی مادر میکشد
6 از ضعیفان کن طلب واعظ نظام کار خویش رشته با آن ناتوانی بار گوهر میکشد