-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی از عینک است چشم ترا خانه روشنی
2 از بس گزیده است مرا نیش هر زبان لرزم بخویش پوشم اگر جامه سوسنی
3 نتوان شدن بر اوج شرف، جز بپشت پا شد سر بلند سرو، ز بر چیده دامنی
4 افگنده اند بهر تو چون خاک بستری تا چند فکر قالی و پشتی و سوزنی؟!
5 گر عالمی بروی تو یا زند تیغ کین آنست ضربه تو که بر خویشتن زنی