پیری رسید و نور نظر گشت از واعظ قزوینی غزل 613

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی

1 پیری رسید و نور نظر گشت رفتنی از عینک است چشم ترا خانه روشنی

2 از بس گزیده است مرا نیش هر زبان لرزم بخویش پوشم اگر جامه سوسنی

3 نتوان شدن بر اوج شرف، جز بپشت پا شد سر بلند سرو، ز بر چیده دامنی

4 افگنده اند بهر تو چون خاک بستری تا چند فکر قالی و پشتی و سوزنی؟!

5 گر عالمی بروی تو یا زند تیغ کین آنست ضربه تو که بر خویشتن زنی

عکس نوشته
کامنت
comment