1 باز گل بشکفت و گلرویان سوی بستان شدند مطرب و بلبل بهم در نغمه و دستان شدند
2 میهمان دیگری بود او به باغ و من به رشک جمله مرغان چمن از آه من بریان شدند
3 چون گلی بینم، تو یاد آبی و جان پاره شود این همه سرهای غنچه بهر جان پیکان شدند
4 باغ حاجت نیست هم در کوی خود بین کاهل دل خاک گشتند اول و آنگه گل و ریحان شدند
5 دولت حسنت فزون بادا که نیکوتر شود این همه دلها که از اقبال تو ویران شدند
6 می شدند اهل وفا مهمان رویت بلکه شان بر جگرهای کباب خویشتن مهمان شدند
7 لاف عشق و وصل یاران، این بدان ماندبدان حاجیان در کعبه ماندند و به ترکستان شدند
8 خسروا، با ما بیا تا با خیالش خوش شویم زانکه هر کس با نگار خویش در بستان شدند