- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز گرفتار شد دل که درین سینه بود تازه شد اندر دل آن رخنه که دیرینه بود
2 دی که همی دید روی، آینه از صورتش اصل درون دلم نسخه در آیینه بود
3 دیدمی امروز باز تا بزیم بینمش زنده امروز خود زنده پارینه بود
4 مفلس دین و صلاح می روم از دهر، ازانک دزد به تاراج برد، هر چه به گنجینه برد
5 شب که به خنده زدی بر جگر من نمک قابل مرهم نماند داغ که بر سینه بود
6 دولت خسرو، که عشق در پی جانش نشست گوهر افزون بلا نرخ بلورینه بود