- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد بر دلم از مژه غمزه زنی نیش آمد
2 خرد و صبر سر خویش گرفتند و شدند هر چه آمد ز برای دل درویش آمد
3 دی به نظاره او رفت رهی بر سر راه یک نظر دید، چو باز آمد، بی خویش آمد
4 گفتم، ای دل، مرو آنجا که گرفتار شوی عاقبت رفتی و آن گفت منت پیش آمد
5 برده بودم ز جفاهای فلک جان، لیکن چه کنم، ناز تو، جانا، قدری بیش آمد
6 چشم من می پرد امروز، کرا خواهد دید؟ مگر آن کافر ناوک زن بدکیش آمد
7 خسروا، عشق همی باز و به خوبان می زی عقل بگذار که او عاقبت اندیش آمد