باز بهر جان ما را ناز از امیرخسرو دهلوی غزل 1837

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

باز بهر جان ما را ناز در سر می‌کنی

1 باز بهر جان ما را ناز در سر می‌کنی دیده بیننده را هردم به خون تر می‌کنی

2 گر چو مویم می‌کنی، بهر عدم هم دولت است زانکه ره دورست و بار من سبک‌تر می‌کنی

3 آفتابی تو، ولی زآنجا که روز چون منی‌ست کی سر اندر خانه تاریک من در می‌کنی

4 گفتی از دل دور کن جان را و هم با من بساز شرم بادت خویش را با جان برابر می‌کنی

5 می‌کنی آن خنده‌ای تا ریش من بهتر شود باز خنده می‌زنی و آزار دیگر می‌کنی

6 ای بت بدکیش، چشم نامسلمان را بپوش در مسلمانی چرا تاراج کافر می‌کنی؟

7 هر زمان گویی که حال خویش پیش من بگوی آری آری، گفت خسرو نیک باور می‌کنی

عکس نوشته
کامنت
comment