پس از ماهیم دوش از وعده از امیرخسرو دهلوی غزل 425

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خواب آمد

1 پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خواب آمد گهی برخاستم کاندر سر من آفتاب آمد

2 پس از بیداری بیسار دیدم، لیک نی سیرش کز اول دیدنش هم راحتم افزود و خواب آمد

3 رخش پژمرده دیدم، پرسش از گرماش می کردم لبش خاموش بود و گونه رخ در جواب آمد

4 مهش را سلخ کرد از نازکی مهتاب در شبها اگر چه آفتاب من میان ماهتاب آمد

5 ز شادی گریه گویند و به چشم خویش می دیدم که دیدم روی آن خورشید و اندر دیده آب آمد

6 روان شد مردم دیده که بوسد سم شبدیزش که آن ماه سریع السیر در عین شتاب آمد

7 نه گرد است این، که هست آن گرد دولت گرد رخسارش که زیر رایت منصور چون جان کامیاب آمد

عکس نوشته
کامنت
comment