بگذشت مه روزه از جلال الدین محمد مولوی غزل 612

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد

1 بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد

2 آن صبح چو صادق شد عذرای تو وامق شد معشوق تو عاشق شد شیخ تو مرید آمد

3 شد جنگ و نظر آمد شد زهر و شکر آمد شد سنگ و گهر آمد شد قفل و کلید آمد

4 جان از تن آلوده هم پاک به پاکی رفت هر چند چو خورشیدی بر پاک و پلید آمد

5 از لذت جام تو دل ماند به دام تو جان نیز چو واقف شد او نیز دوید آمد

6 بس توبه شایسته بر سنگ تو بشکسته بس زاهد و بس عابد کو خرقه درید آمد

7 باغ از دی نامحرم سه ماه نمی‌زد دم بر بوی بهار تو از غیب دمید آمد

عکس نوشته
کامنت
comment