-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بعد از آن چل روز دیگر در ببست خویش کشت و از وجود خود برست
2 چونک خلق از مرگ او آگاه شد بر سر گورش قیامتگاه شد
3 خلق چندان جمع شد بر گور او مو کنان جامهدران در شور او
4 کان عدد را هم خدا داند شمرد از عرب وز ترک و از رومی و کرد
5 خاک او کردند بر سرهای خویش درد او دیدند درمان جای خویش
6 آن خلایق بر سر گورش مهی کرده خون را از دو چشم خود رهی