1 آدم که جبلی از قضا زلت اوست دارد مرضی که زلت از علت اوست
2 علم نبی این مرض شناسد نه حکیم قانون و شفا شریعت و ملت اوست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 یکره چو غنچه خنده زنان بین بسوی ما باشد که بشکفد گل دولت بروی ما
2 ای نوبهار جان مگر از ابر رحمتت رنگی برآورد چمن آرزوی ما
1 گر ساقی بدمست به خشم از بر ما رفت بدمستی و دیوانگی ازما به کجا رفت
2 دیوانه از اینیم که آن شوخ پری وش چشمی سوی ما کرد که عقل از سر ما رفت
1 سرمه ره دردیده زان دارد که خاک پای اوست هرکه را باشد ادب درچشم مردم جای اوست
2 شاخ گل را با چنان حسنی که از گل حاصل است داغ حسرت بر دلش از قامت رعنای اوست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به