آدم و گندم، من و خال لب از اهلی شیرازی غزل 1272

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

آدم و گندم، من و خال لب جانانه‌ای

1 آدم و گندم، من و خال لب جانانه‌ای من نه آن مرغم که در دام آردم هر دانه‌ای

2 درنگیرد صحبت من با دم ارباب عقل هم مگر در جوشم آرد آتش دیوانه‌ای

3 سوختم از صلح و جنگت همچو آتش تا به کی گه برافروزی چراغی گه بسوزی خانه‌ای

4 باده می باید که صافی باشد و ساقی لطیف بزم شاهی گر نباشد گوشهٔ ویرانه‌ای

5 پیش از آن اهلی که خواب واپسین گیرد ترا حالیا از عشق او فرصت شمار افسانه‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment