-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آباد نشد دل که خراب پسران شد حسن پسران آفت صاحب نظران شد
2 بس دانه دلها که ز تن برد به تاراج آن مور که بر گرد لب ساده دلان شد
3 افسرده جمال خط خوبان چه شناسد؟ کین سرمه نه شایسته ناقص بصران شد
4 دلهای عزیزان شمر آن جمله نگینها کاندر کمر آرایش زرین کمران شد
5 آن خواجه که می گفت که دارم خبر از عقل در عشق در آمد، یکی از بی خبران شد
6 جز حسرت و مردن نبود چاره عشاق فریاد و فغان عربده حیله گران شد
7 ای صبر، دلم ده قدری، بو که توان زیست کان دل که مرا بود از آن دگران شد
8 بس عاقل شمع خرد افروخته روشن کز کرده دل سوخته خوش پسران شد
9 خسرو ز رخ خوب و ز می توبه نمی کرد ناگاه بدید آن رخ زیبا، نگران شد