- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جوانی سر از رای مادر بتافت دل دردمندش به آذر بتافت
2 چو بیچاره شد پیشش آورد مهد که ای سست مهر فراموش عهد
3 نه گریان و درمانده بودی و خرد که شبها ز دست تو خوابم نبرد؟
4 نه در مهد نیروی حالت نبود مگس راندن از خود مجالت نبود؟
5 تو آنی کز آن یک مگس رنجهای که امروز سالار و سرپنجهای
6 به حالی شوی باز در قعر گور که نتوانی از خویشتن دفع مور
7 دگر دیده چون برفروزد چراغ چو کرم لحد خورد پیه دماغ؟
8 چو پوشیده چشمی ببینی که راه نداند همی وقت رفتن ز چاه
9 تو گر شکر کردی که با دیدهای وگر نه تو هم چشم پوشیدهای
10 معلم نیاموختت فهم و رای سرشت این صفت در نهادت خدای
11 گرت منع کردی دل حق نیوش حقت عین باطل نبودی به گوش