1 زنهار که بد گفتن کس ورد مکن وین آتش شر قرین گوگرد مکن
2 دانی که همیشه میجهد برق بلا پس خر من فتنه گرد خود گردم مکن
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ساقی غم این پیر کهنسال بپرس وز خسته دلان به شکر اقبال بپرس
2 ای مطرب جان عود تو همدرد منست دستی برگ او نه و احوال بپرس
1 گرچه لب تشنه ز غم عاشق دلسوخته است سینه چون غم به صد چاک و دهان دوخته است
2 گرنه آن ماه جبین می طلبد دل به چراغ شمع رخساره برای چه برافروخته است
1 دلا خراب مکن نقش بت پرستی را چو گرد باد فروپیچ گرد هستی را
2 دم مسیح و حیات خضر بما نرسد غنیمتی شمر ای دوست وقت مستی را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به