زمانی از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 254

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

زمانی فروماند از اندیشه شاه

1 زمانی فروماند از اندیشه شاه وزآن پس بدو گفت کای نیکخواه

2 ندانم کسی را بدین رنگ و خوی مگر دیوزاد، آن بدِ زشتروی

3 کزآن دیو چهران بسی بتّر است دلیر و ستمکار و کین گستر است

4 مرا در دل آید همی این پسند که برگیرم اکنون از آن دیو، بند

5 بیارم به خانه بیارایمش دلش خوش کنم سخت بستایمش

6 سراسر بدو بخشم این بوم و بر سپاهش دهم با کلاه و کمر

7 بکوشد شب و روز با دشمنان ز بُن برکَنَد بیخ آهرمنان

8 به مردم کند کشور آباد و گنج تن آسان کند مردمان را ز رنج

9 مر این مرز را کس نبندد میان جز آن دیوچهر اژدهای دمان

10 بزرگان همه خواندند آفرین بر آن دادگر شهریار زمین

11 که رای تو برتر ز چرخ بلند جهان را تو هستی پناه از گزند

12 مرآن دشمنان را جز این چاره نیست بترتر ز کوش ایچ پتیاره نیست

13 بفرمود تا قارن پاکرای از آمل به اسب اندر آورد پای

14 به یک هفته سوی دماوند شد به نزدیک آن خسته ی بند شد

15 ز بند گرانش رها کرد پای سوی آمل آوردش از تنگ جای

16 بکردار دیوی شده تیره روی گرفته سر و روی و گردنش موی

17 چو تن بهره ور کردش از آب گرم چو بادام گفتی برون شد ز چرم

18 فرستاد نزدش بخور و جلاب می روشنش داد و مرغ و کباب

19 یکی جامه پوشیدش از نقش چین به خوشّی چو گاه بهاران زمین

20 همی بود یک ماه با رود و می چنین تا بر او نرم شد چرم وی

عکس نوشته
کامنت
comment