یک سخن گفت آن لب و جان شهیدان از اهلی شیرازی غزل 765

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

یک سخن گفت آن لب و جان شهیدان تازه کرد

1 یک سخن گفت آن لب و جان شهیدان تازه کرد مرده صد ساله را گفتار او جان تازه کرد

2 نرگسش از غمزه خون صد چو من بیچاره ریخت نامسلمان بین که خون صد مسلمان تازه کرد

3 آتشی پنهان که در خاکستر من مانده بود کاوکاو غمزه آن چشم فتان تازه کرد

4 نرگس چشم از نسیم جیب یوسف گر شکفت بوی او داغ کهن بر پیر کنعان تازه کرد

5 آن تبسم کردن پنهان و آن کان نمک مرهم دل شد ولی صد زخم پنهان تازه کرد

6 یک نظر در چشم اهلی جلوه کرد آن مشگموی صد پریشانی بر این پیر پریشان تازه کرد

عکس نوشته
کامنت
comment