- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک سخن گفت آن لب و جان شهیدان تازه کرد مرده صد ساله را گفتار او جان تازه کرد
2 نرگسش از غمزه خون صد چو من بیچاره ریخت نامسلمان بین که خون صد مسلمان تازه کرد
3 آتشی پنهان که در خاکستر من مانده بود کاوکاو غمزه آن چشم فتان تازه کرد
4 نرگس چشم از نسیم جیب یوسف گر شکفت بوی او داغ کهن بر پیر کنعان تازه کرد
5 آن تبسم کردن پنهان و آن کان نمک مرهم دل شد ولی صد زخم پنهان تازه کرد
6 یک نظر در چشم اهلی جلوه کرد آن مشگموی صد پریشانی بر این پیر پریشان تازه کرد