- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک ذره نور رویت گر ز آسمان برآید افلاک درهم افتد خورشید بر سرآید
2 آخر چه طاقت آرد اندر دو کون هرگز تا با فروغ رویت اندر برابر آید
3 یارب چه آفتابی کانجا که پرتو توست هم وهم تیره گردد هم فهم ابتر آید
4 چه جای وهم و فهم است کاندر حوالی تو نه روح لایق افتد نه عقل در خور آید
5 هر کو ز ناتمامی از تو وصال جوید در عشق تو بسوزد از جان و دل برآید
6 ور از عنایت تو جان را رسد نسیمی اقبال جاودانی جان را ز در درآید
7 هرگه که شرح رویت عطار پیش گیرد کام و لبش ز معنی پر در و گوهر آید