- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ذره چون خورشید گردد طالع و لامع خوش است آفتاب بخت من لامع نشد طالع خوش است
2 میزند تیغ آفتاب من که میرم پیش او گر شفاعتخواه نبود در میان مانع خوش است
3 میرسد گاهی بسمع محرمان حالم ولی حال مجنون را اگر لیلی بود سامع خوش است
4 سایه ام بر سر سگش همچون همامی افکند گر بمشتی استخوان من شود قانع خوش است
5 ناخوشیهایی که ما از ظلمت هجران کشیم گاه گاهی برق وصلی گر شود لامع خوش است
6 دوش دیدم اهلی آنمه همنشین در واقعه گر بخواب این قصه هم واقع شود واقع خوش است