1 یک جرعه می کهن ز ملکی نو به وز هرچه نه می طریق بیرون شو به
2 در دست به از تخت فریدون صد بار خشت سر خم ز ملک کیخسرو به
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 از جملهٔ رفتگان این راه دراز باز آمده کیست تا به ما گوید راز
2 پس بر سر این دو راههٔ آز و نیاز تا هیچ نمانی که نمیآیی باز
1 تا زهره و مه در آسمان گشت پدید بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
2 من در عجبم ز میفروشان کایشان به زآنکه فروشند چه خواهند خرید
1 نیکی و بدی که در نهاد بشر است شادی و غمی که در قضا و قدر است
2 با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **