شبی دود خلق آتشی برفروخت از سعدی شیرازی بوستان 14

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

شبی دود خلق آتشی برفروخت

1 شبی دود خلق آتشی برفروخت شنیدم که بغداد نیمی بسوخت

2 یکی شکر گفت اندران خاک و دود که دکان ما را گزندی نبود

3 جهاندیده‌ای گفتش ای بوالهوس تو را خود غم خویشتن بود و بس؟

4 پسندی که شهری بسوزد به نار اگر چه سرایت بود بر کنار؟

5 به جز سنگدل ناکند معده تنگ چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ

6 توانگر خود آن لقمه چون می‌خورد چو بیند که درویش خون می‌خورد؟

7 مگو تندرست است رنجوردار که می‌پیچد از غصه رنجوروار

8 تنکدل چو یاران به منزل رسند نخسبد که واماندگان از پسند

9 دل پادشاهان شود بارکش چو بینند در گل خر خارکش

10 اگر در سرای سعادت کس است ز گفتار سعدیش حرفی بس است

11 همینت بسنده‌ست اگر بشنوی که گر خار کاری سمن ندروی

عکس نوشته
کامنت
comment