عاشقی در از جلال الدین محمد مولوی غزل 1060

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

عاشقی در خشم شد از یار خود معشوق وار

1 عاشقی در خشم شد از یار خود معشوق وار گازری در خشم گشت از آفتاب نامدار

2 وانگهان چون گازری از گازران درویشتر وانگهان چون آفتابی آفتاب هر دیار

3 ناز گازر چون بدید آن آفتاب از لطف خود ابر پیش آورد اینک گازری با کار و بار

4 گفت تا گازر نخندد من برون نایم ز ابر تا دل او خوش نگردد من نباشم برقرار

5 دسته دسته جامه‌های گازران از کار ماند تا پدید آید که گازر اختیارست اختیار

6 هر کی باشد عاشق آن آفتاب از جان و دل سر ز خاک پای گازر برندارد زینهار

7 گویم آن گازر که باشد شمس تبریزی و بس کز برای او برآید آفتاب از هر کنار

عکس نوشته
کامنت
comment