یک بوسه هرگزم لب سیمین از اهلی شیرازی غزل 659

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

یک بوسه هرگزم لب سیمین بری نداد

1 یک بوسه هرگزم لب سیمین بری نداد هرگز نهال عاشقی ما بری نداد

2 مادر خمار حسرت و پروانه گرم وصل دولت بعاشقان تو بال و پری نداد

3 هر ساغرم که داد فلک گر چه زهر بود تا خون نکرد در دل من دیگری نداد

4 زهر از کف تو همچو شکر میخورم که بخت هرگز به طوطیی به ازین شکری نداد

5 از خشک و تر چه پیش تو آرم که طالعم غیر از دهان خشکی و چشم تری نداد

6 جز حسرت از نظاره یوسف ز جان چه سود مارا که بخت چون همه سیم و زری نداد

7 اهلی که مست وصل بتان بود عاقبت مرد از خمار هجر و کسش ساغری نداد

عکس نوشته
کامنت
comment