- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فقیهی بر افتاده مستی گذشت به مستوری خویش مغرور گشت
2 ز نخوت بر او التفاتی نکرد جوان سر برآورد کای پیرمرد
3 برو شکر کن چون به نعمت دری که محرومی آید ز مستکبری
4 یکی را که در بند بینی مخند مبادا که ناگه درافتی به بند
5 نه آخر در امکان تقدیر هست که فردا چو من باشی افتاده مست؟
6 تو را آسمان خط به مسجد نوشت مزن طعنه بر دیگری در کنشت
7 ببند ای مسلمان به شکرانه دست که زنار مغ بر میانت نبست
8 نه خود میرود هر که جویان اوست به عنفش کشان میبرد لطف دوست
9 نگر تا قضا از کجا سیر کرد که کوری بود تکیه بر غیر کرد