-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم پرنور که مست نظر جانانست ماه از او چشم گرفتست و فلک لرزانست
2 خاصه آن لحظه که از حضرت حق نور کشد سجده گاه ملک و قبله هر انسانست
3 هر که او سر ننهد بر کف پایش آن دم بهر ناموس منی آن نفس او شیطانست
4 و آنک آن لحظه نبیند اثر نور برو او کم از دیو بود زانک تن بیجانست
5 دل به جا دار در آن طلعت باهیبت او گر تو مردی که رخش قبله گه مردانست
6 دست بردار ز سینه چه نگه میداری جان در آن لحظه بده شاد که مقصود آنست
7 جمله را آب درانداز و در آن آتش شو کآتش چهره او چشمه گه حیوانست
8 سر برآور ز میان دل شمس تبریز کو خدیو ابد و خسرو هر فرمانست