1 ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را بر دفتر طاعت رقمی رانده گنه را
2 افگند دل ما همه در چاه زنخدان وانگاه بپوشید به سبزه سر چه را
3 هر چند که زلف تو سپاهیست جهانگیر هر روز پریشان نتوان کرد سپه را
4 پیراهن یک شهر ز دست تو قبا شد یک بار چنین کج منه، ای شوخ، کله را
5 خسرو نگرفت از تب عشق تو قراری چه جای قرارست در آتشکده که را
دیدگاهها **