گذرد مهی و یک شب به منت از امیرخسرو دهلوی غزل 695

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

گذرد مهی و یک شب به منت گذر نباشد

1 گذرد مهی و یک شب به منت گذر نباشد برود شبی و ما را خبر از سحر نباشد

2 ز سر کرشمه هر دم گذری به سوی دیگر به دو رخ تو همچو ماهی، به منت گذر نباشد

3 رسدت بر اوج خوبی، اگر آفتاب گردی که در آفتاب گردش چو تویی دگر نباشد

4 نتوان ز بعد دیدن نظر از تو برگرفتن نتواند آنکه چشمش بود و نظر نباشد

5 سخن تو آن حلاوت که شکر توانش گفتن ز غم تو دارد، ارنی سخن از شکر نباشد

6 خبرم مپرس از من، چو مقابل من آیی که چو در رخ تو بینم ز خودم خبر نباشد

7 به ملامتم همه کس در صبر می نماید نه بد است صبر، لیکن چکنم، اگر نباشد

8 دل مستمند خسرو سخن تو پیش هر کس چو قلم فرو نخواند، اگرش دو سر نباشد

عکس نوشته
کامنت
comment