-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گلی به رنگ تو از غنچه بر نمیآید بتی بنقش تو از چین بدر نمیآید
2 مرا نپرسی و گویند دشمنان که چرا ز پا فتادی و عمرت بسر نمیآید
3 چه جرم کردم و از من چه در وجود آمد که یادت از من خسته جگر نمیآید
4 شدم خیالی و در هر طرف که مینگرم بجز خیال توام در نظر نمیآید
5 بیار بادهٔ گلگون که صبحدم ز خمار سرم چو نرگس مخمور بر نمیآید
6 بجز مشاهدهٔ دوستان نباید دید چرا که دیده بکاری دگر نمیآید
7 که آورد خبری زان به خشم رفتهٔ ما که مدتیست که از وی خبر نمیآید
8 ز کوهم این عجب آید ز حسرت فرهاد که سیل خون دلش در کمر نمیآید
9 به اشک و چهرهٔ خواجو کی التفات کند کسی که در نظرش سیم و زر نمیآید