- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ماهی که به سوی خود صد دل نگران بیند از شوخی و رعنایی کی سوی کسان بیند
2 گوید که نخوابم من، می میرم ازین حسرت کس را نبود خوابی، او خواب چسان بیند؟
3 بیش است غم یعقوب از دیدن پیراهن کز حسرت آیینه در آینه دان بیند
4 یاری که هوس دارد، منما رخ مردم کش بگذار که بیچاره یک چند جهان بیند
5 از حسن بتان وعده خونریز جفا باشد بر تو چو کند رحمت قصاب زیان بیند
6 در جوی رود هر کس، چشم من و خون دل کان کو دل خوش دارد در آب روان بیند
7 عذرش به چسان کاندر دلش آید غم از خون دو چشم من هر جا که نشان بیند
8 تو باز جوان خواهی، فریاد که این خسرو شد پیر کنون، خود را کی باز جوان بیند