آتشی ظاهر شد و پیدا از شاه نعمت‌الله ولی غزل 412

شاه نعمت‌الله ولی

آثار شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

آتشی ظاهر شد و پیدا و پنهانم بسوخت

1 آتشی ظاهر شد و پیدا و پنهانم بسوخت شمع عشقش در گرفت و رشتهٔ جانم بسوخت

2 از دم گرمم به عالم آتشی خوش در فتاد هرچه بود ازخشک و تر هم این و هم آنم بسوخت

3 عشق جانان آتش است و جان من پروانه ای منتش بر جان من کز عشق او جانم بسوخت

4 عود دل را سوختم در مجمر سینه خوشی از تف آن دامن و کوی گریبانم بسوخت

5 بود گنج معرفت در کنج ویران دلم آتشی افتاد و گنج و کنج ویرانم بسوخت

6 ز آه دل سوزم که آتش می نهد در این و آن جسم و جان بر باد رفت و کفر و ایمانم بسوخت

7 گفته های نعمت الله می نوشتم در کتاب در ورق آتش فتاد و دست و دیوانم بسوخت

عکس نوشته
کامنت
comment