چند سوزیم من و شمع شبستان از خواجوی کرمانی غزل 54

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

چند سوزیم من و شمع شبستان همه شب

1 چند سوزیم من و شمع شبستان همه شب چند سازیم چنین بی سر و سامان همه شب

2 تا به شب بر سر بازار معلق همه روز تا دم صبح سرافکنده و گریان همه شب

3 سوختم ز آتش هجران و دلم بریان شد ور نسازم چکنم با دل بریان همه شب

4 رشتهٔ جان من سوخته بگسیخته باد گر ز عشق سر زلفت ندهم جان همه شب

5 هر شبی کز خم گیسوی توام یاد آید در خیالم گذرد خواب پریشان همه شب

6 تا تودر چشم منی از نظرم دور نشد ذره‌ئی چشمه خورشید درخشان همه شب

7 خبرت هست که در بادیهٔ هجر تو نیست تکیه گاهم به جز از خار مغیلان همه شب

8 بخیال رخ و زلف تو بود تا دم صبح بستر خواب من از لاله و ریحان همه شب

9 در هوای گل روی تو بود خواجو را همنفس بلبل شب خیز خوش الحان همه شب

عکس نوشته
کامنت
comment