- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چند سوزیم من و شمع شبستان همه شب چند سازیم چنین بی سر و سامان همه شب
2 تا به شب بر سر بازار معلق همه روز تا دم صبح سرافکنده و گریان همه شب
3 سوختم ز آتش هجران و دلم بریان شد ور نسازم چکنم با دل بریان همه شب
4 رشتهٔ جان من سوخته بگسیخته باد گر ز عشق سر زلفت ندهم جان همه شب
5 هر شبی کز خم گیسوی توام یاد آید در خیالم گذرد خواب پریشان همه شب
6 تا تودر چشم منی از نظرم دور نشد ذرهئی چشمه خورشید درخشان همه شب
7 خبرت هست که در بادیهٔ هجر تو نیست تکیه گاهم به جز از خار مغیلان همه شب
8 بخیال رخ و زلف تو بود تا دم صبح بستر خواب من از لاله و ریحان همه شب
9 در هوای گل روی تو بود خواجو را همنفس بلبل شب خیز خوش الحان همه شب