چند خورم خون خود ازدست از اثیر اخسیکتی غزل 102

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

چند خورم خون خود ازدست دل

1 چند خورم خون خود ازدست دل شستم از دوست بهفت آب و گل

2 زین شبش او داند و شمع ختن زین قبل او داند و ماه چگل

3 بیدلی ار زانکه بدین چاشنی است باد دل از من بدو عالم به حل

4 روز اگر می برود گو برو نیست غم او همه بر من سجل

5 فارغم از دل من و طبعی چو آب ساخته با مدح شه صف گسل

6 گرهمه سنگ است چو مومش کند آتش سودای بتی سنگدل

7 خسرو خسرو فش خسرو نسب مظفرالدولت والدین قِزل

عکس نوشته
کامنت
comment