1 ای دور مانده از نظر دورماندگان بازآی هم به جان و سر دورماندگان
2 عمرم به باد رفت و نیامد به سوی من آن باد کآورد خبر دورماندگان
3 مردم ز زنده داشتن شب که در فراق دشوار می رسد سحر دورماندگان
4 خلقی بسوزدم که رسیدند رفتگان این است داغ تازه تر دورماندگان
5 نبود به از نظاره دیدار رفته دیر هر تحفه کآید از سفر دورماندگان
6 هر شب رویم و گریه خون جگر کنیم آنجا که خود بود گذر دورماندگان
7 هر ساعتم ز خوردن غم خواب مردن است آیا همینست خواب و خور دور ماندگان
8 دلها شود کباب، چو خسرو کند نفیر چون دور ماندگان ز بر دور ماندگان
دیدگاهها **