- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی تیره از زلف تو روز، شام به روی تو دعویّ مه ناتمام
2 چو نسبت ندارد به زلف تو مشگ چرا می پزد عود سودای خام
3 کنون ما و کویت که نبوَد عجب در بارِ خاصان و غوغای عام
4 حیاتی که بی او رود، گر کسی بگوید حلال است بادش حرام
5 توای مه یکی ز آنچه دارد رخش نداریّ و لاف است بالای بام
6 خیالی چو بگذشت از نام و ننگ به رندیّ و مستی برآورد نام