- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای پیک عاشقان اگر از حالم آگهی روشن بگو حکایت آن ماه خرگهی
2 بگذر ز بوستان نعیم و ریاض خلد ما را ز دوستان قدیم آور آگهی
3 وقت سحر که باد صبا بوی جان دهد جان تازه کن بباده و باد سحرگهی
4 ای ماه شب نقاب تو در اوج دلبری و آهوی شیر گیر تو در عین روبهی
5 آزاد باشد از سر صحرا و پای گل در خانه هر کرا چو تو سروی بود سهی
6 گفتی که در کنار کشم چون کمر ترا تا کی کنی بهیچ حدیث میان تهی
7 زان آب آتشی قدحی ده که تشنهام گر باده میدهی و ببادم نمیدهی
8 سلطان اگر چنانکه گناهی ندیده است بی ره بود که روی بگرداند از رهی
9 از پا در آمدیم و ندیدم حاصلی زان گیسوی دراز مگر دست کوتهی
10 خواجو اگر گدای درت شد سعادتیست بر آستان دوست گدائی بود شهی