1 ای رخت از مه جهان آرای تر وی لبت از می نشاط افزای تر
2 تر کنم جان در رهت چون ره روی کاب می ریزد ازان بالای تر
3 مانده گشتی ار چه از خون دل ریختن خوی بریز از عارض زیبای تر
4 خون خود جویم همی، تا در تو دید از که؟ زین چشم جگر پالای تر!
5 مردم چشمم نیاساید ز خواب زانکه هستش روز تا شب جای تر
6 در غمت آب از سر خسرو گذشت گر چش از دریا نگشتی پای تر