- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آفتاب طفلی در سایهٔ جمالت شیر و شکر مزیده از چشمهٔ زلالت
2 هم هر دو کون برقی از آفتاب رویت هم نه سپهر مرغی در دام زلف و خالت
3 بر باد داده دل را آوازهٔ فراقت در خواب کرده جان را افسانهٔ وصالت
4 عقلی که در حقیقت بیدار مطلق آمد تا حشر مست خفته در خلوت خیالت
5 خورشید کاسمان را سر رزمهٔ میگشاید یک تار مینسنجد در رزمه جمالت
6 ترک فلک که هست او در هندوی تو دایم سر پا برهنه گردان در وادی کمالت
7 سیمرغ مطلقی تو بر کوه قاف قربت پرورده هر دو گیتی در زیر پر و بالت
8 صف قتال مردان صفهای مژه توست صد قلب برشکسته در هر صف قتالت
9 عطار شد چو مویی بی روی همچو روزت تا بو که راه یابد در زلف شب مثالت