شمعی که گرم خشم تر از برق از اهلی شیرازی غزل 115

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمعی که گرم خشم تر از برق لامع است

1 شمعی که گرم خشم تر از برق لامع است گر عالمی به جور بسوزد چه مانع است

2 برگشته است ماه من از مهر من دگر بازم مگر ستاره اقبال راجع است

3 با مرغ روح خویش خوشم زانکه چون هما با مشتی استخوان که مرا هست قانع است

4 طالع شد آفتاب رخ یار همچو شمع باید مرا هلاک شدن این چه طالع است

5 تنها نسوخت خرمن ما برق حسن تو هر جا که هست لمعه روی تو لامع است

6 اهلی بقای خویش مجو در فراق یار زانرو که در فراق بتان عمر ضایع است

7 غایت لطف است اگر ساقی کند چشمی به خشم زهر چشمی کان شکر لب می کندتریاک ماست

8 حسن روی آن پری رخسار اهلی چشم عقل در نمی یابد که بیش از دیده ادراک ماست

عکس نوشته
کامنت
comment