باده ده، از جلال الدین محمد مولوی غزل 3173

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

باده ده، ای ساقی هر متقی

1 باده ده، ای ساقی هر متقی بادهٔ شاهنشهی راوقی

2 جام سخن بخش که از تف او گردد دیوار سیه منطقی

3 بردر و بشکن غم و اندیشه را حاکم و سلطان و شه مطلقی

4 چون بگریزی نرسد در تو کس ور بگریزیم تو خود سابقی

5 جنت حسنت چو تجلی کند باغ شود دوزخ بر هر شقی

6 ظلمت و نور از تو تحیر درند تا تو حقی یا که تو نور حقی

7 گشت شب و روز ز تو غرق نور نیست مهت مغربی و مشرقی

8 لابه کنی، باده دهی رایگان ساقی دریا صفت مشفقی

9 مست قبول آمد قلب و سلیم زیرکی اینجاست همه احمقی

10 زیرکی ار شرط خوشیها بدی باده نجستی خرد و موسقی

11 فرد چرایی تو اگر یار کی؟ از چه تو عذرایی اگر وامقی؟

12 غنچه صفت خویش ز گل درکشی رو بکش آن خار، بدان لایقی

13 خار کشانند، اگر چه شهند جز تو که بر گلشن جان عاشقی

14 خامش باش و بنگر فتح باب چند پی هر سخن مغلقی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر