1 برهنه تنی یک درم وام کرد تن خویش را کسوتی خام کرد
2 بنالید کای طالع بدلگام به گرما بپختم در این زیر خام
3 چو ناپخته آمد ز سختی به جوش یکی گفتش از چاه زندان: «خموش!»
4 به جای آور، ای خام، شکر خدای که چون ما نهای خام بر دست و پای
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت
2 به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت
1 سرو چمن پیش اعتدال تو پست است روی تو بازار آفتاب شکستهست
2 شمع فلک با هزار مشعل انجم پیش وجودت چراغ بازنشستهست
1 این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست
2 دل زنده میشود به امید وفای یار جان رقص میکند به سماع کلام دوست
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **