1 برهنه تنی یک درم وام کرد تن خویش را کسوتی خام کرد
2 بنالید کای طالع بدلگام به گرما بپختم در این زیر خام
3 چو ناپخته آمد ز سختی به جوش یکی گفتش از چاه زندان: «خموش!»
4 به جای آور، ای خام، شکر خدای که چون ما نهای خام بر دست و پای
1 کس به چشمم در نمیآید که گویم مثل اوست خود به چشم عاشقان صورت نبندد مثل دوست
2 هر که با مستان نشیند ترک مستوری کند آبروی نیکنامان در خرابات آب جوست
1 شادی به روزگار گدایان کوی دوست بر خاک ره نشسته به امید روی دوست
2 گفتم به گوشهای بنشینم ولی دلم ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست
1 ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست به قول هر که جهان مهر برمگیر از دوست
2 به بندگی و صغیری گرت قبول کند سپاس دار که فضلی بود کبیر از دوست
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به