1 رفتم بر آن شمع چگل مست امروز گفتم که: مرا با تو سری هست امروز
2 گفتم که: ز غصه کی رهد؟ دل گفتا: حالی دلت از غصهٔ ما رست امروز
1 دل بندهٔ بوی عنبر آمیز گلست جان چاکر عارض دلاویز گلست
2 بلبل که هزار خار کن بندهٔ اوست او نیز غلام خار سرتیز گلست
1 آن زلف چو نافهٔ تتاری بنگر و آن خط چو سبزهٔ بهاری بنگر
2 بر گرد دهان همچو انگشتریش زنگی بچه را سواد کاری بنگر
1 ای قاعدهٔ تو مشک در مو بستن پای دل ما به بند گیسو بستن
2 زر خواست و چو زر ندیدن گرهی در هم شدن و گره در ابرو بستن
1 خالی،که لبت همی بباراید ازو خالیست سیه که شمک میزاید ازو
2 صد تنگ شکر خورد ز پهلوی رخت ترسم که دهان تو به تنگ آید ازو
1 ای ذکر تو بر زبان ساهی مشکل درک تو ز فهم متناهی مشکل
2 دانیم که ماهی تو به خوبی، لیکن آن ماه که دیدنش کماهی مشکل
1 زلفی، که به ناز و درد سر داشتهایش بر دوش کشیدهای و برداشتهایش
2 در پای تو گر سر بنهد باکی نیست کز خاک هزار بار برداشتهایش
1 صدرا، دل دشمن تو در درد بماند بدخواه تو با رنگ رخ زرد بماند
2 خصم تو ندیدیم که ماند بسیار هرگز مگر این خصم که در نرد بماند
1 زلفت چو شب و چهره چو روزی نیکوست من روز و شبت ز بهر آن دارم دوست
2 آن کو ز رخت روز و ز زلفت شب ساخت پیوسته نگهدار شب و روز تو اوست
1 دل بندهٔ بند سنبل پست تو باد! جان شیفتهٔ دو نرگس مست تو باد!
2 زلف طرب و طرهٔ دستار مراد مانندهٔ دستارچه در دست تو باد!