1 ای مست غمت عاقل و دیوانه به هم وندر ره تو مسجد و بتخانَه به هم
2 در عشق تو جان بداده بیگانه و خویش در پات فتاده شمع و پروانَه به هم
1 آن یافت که بودم به ملولی گم شد صد گونه فضایل به فضولی گم شد
2 من بودم و یک دل که خدا را می جست آن نیز به شومی رسولی گم شد
1 جزعت به کرشمه چون کند عهدی نو خواهم که کنم پیش رخت جان به گرو
2 گوید چشمت به غمزه برخیز و برو گر مست نئی حدیث مستان مشنو
1 از آن لطیف تر بت دلکش بین وز مشک خطی کشیده بر آتش بین
2 وآنگه من و این خوش پسر از باد اجل در خاک رویم این روش ناخوش بین
1 گر دست به جانان برسیدی آخر این درد به درمان برسیدی آخر
2 ور عمر به پایان برسیدی آخر این غصّه به پایان برسیدی آخر
1 فریاد که آن سرو چمن میجنبد وآن راحت جان انجمن میجنبد
2 او بخت من است از آنک خوابآلود است غمگینم از آنک بخت من میجنبد
1 ای دیدن روی تو دل آرای همه وصل لب لعل تو تمنّای همه
2 گر با دگری به از منی وای به من ور با همه کس همچو منی وای همه
1 بی وصل توَم مباد هرگز نفسی جز درد توَم مباد فریادرسی
2 عمر من اگر زهجر کوتاه شود بالای دراز تو بماناد بسی
1 دل را چه محل کاو بپذیرد غم او جان را چه خطر بود که گیرد کم او
2 حاصل زجهان دمی است یا دم زدنی باری چو زدم نمی گریزد دم او
1 امروز چنان گفت نگارم با من کاین سوز نمی رسد به هر تردامن
2 بی خود شو اگر نشست خواهی با من کاینجا منم و تو یا تو گنجی یا من