1 قم فاسقنی قهوةً کان عاصرها قبل الزّمان و کانت ثانی القدم
2 ناریه جاثلیق الدّهر یعرفها زُفّت الیه و بنت الکرم فی العدم
1 عالی نسبا چرا بننشینی پست وز ملک جهان پاک نیفشانی دست
2 چون بود تو با بود قناعت پیوست خواهی همه نیست گیر و خواهی همه هست
1 آن را که طریق نیکبختی باید گوش و دل و دیده هر سه را بگشاید
2 بردارد آنچ حال او را شاید بگذارد آن را که به کارش ناید
1 دانم که زنیستی تو هستم کردی پس از بد و نیک هر چه هستم کردی
2 من مستم و شک نیست که اصحاب کرم بر مست نگیرند و تو مستم کردی
1 میل دل ما جز به فقیری نبود خرسند به میر جز اسیری نبود
2 از صدق اثری در دل شخصی دیدم ورنه دل ما منزل میری نبود
1 عمری به مراد خود رسیدی، بس کن یکچند به کام خود دویدی، بس کن
2 از نامه سیه کردن خود شرمت باد چون موی سیه سپید دیدی، بس کن
1 هر کاو نشود مست تو او مغبون است واین حالت مستی زصفت بیرون است
2 مستی باید خراب همچون «اوحد» تا او داند که حال مستی چون است
1 در راه طلب به آخر آمد نفسم و افسوس که نیست حاصلی جز نفسم
2 این راه به جست و جوی باید رفتن من مشغولم به گفت و گو می نرسم
1 از سود و زیان خود به در نتوان بود بر مایهٔ کس زیر و زبر نتوان بود
2 بد بودن و حال خویش نیکو دیدن آن بد باشد کز آن بتر نتوان بود
1 ای دل نفس تو می شمارند آخر بنگر که رقیبان به چه کارند آخر
2 عالم باغی است و خلق مانند گلند گلها همه یک بوی ندارند آخر