1 آن را که قناعتش صناعت باشد هر چیز که گفت و کرد طاعت باشد
2 زنهار طمع مدار الّا به خدا کاین رغبت خلق نیم ساعت باشد
1 اندر ره فقر دیده نادیده کنند هرچ آن نه حدیث اوست نشنیده کنند
2 خاک در او باش که شاهان جهان خاک در تو چو سرمه در دیده کنند
1 ساقی به صبوحی می ناب اندر ده مستان شبانه را شراب اندر ده
2 مستیم و خراب در خرابات فنا آوازه به عالم خراب اندر ده
1 سرمایهٔ عمر ابن آدم نفسی است پیرایهٔ ملک جمله عالم هوسی است
2 کاری بکن اکنون که تو را دسترسی است در زیر زمین شاه جهاندار بسی است
1 اندر طلب وصل تو ای سرو روان انگشت نمای خلق و رسوای جهان
2 کامی زلبت ندیده وانگه ما را در هر دهنی فتاده بینی چو زبان
1 از خلق به هیچ گونه یاری مطلب وز شاخ برهنه سایه داری مطلب
2 عزّت زقناعت است و خواری زطمع با عزّت خود بساز و خواری مطلب
1 قلّاش و قلندری و عاشق بودن می خواره و بت پرست و فاسق بودن
2 در کنج خرابات موافق بودن به زانک به خرقه در منافق بودن
1 ای تن خواهی که احتشامت باشد حکمی و تصرّفی تمامت باشد
2 زنبیل طلب بر سر جان و دل نه دریوزه کن از درش که گامت باشد
1 گر راحت دل خواهی و آسایش تن با لقمه و خرقه ای بساز و تن زن
2 ور اطلس روم خواهی و ماه ختن از شرق به غرب می رو و جان می کن
1 در درویشی کار به صدق است و یقین در درویشی کار نه کفر است و نه دین
2 درویش کسی بود که بیزار بود از کفر و زاسلام و زدنیا و زدین