1 ای گشته به اسباب غمت جانم شاد از درد تو هرگز دل من سور مباد
2 هر کس که نمیرد چو من اندر پایت او خود نبود زنده که هرگز مزیاد
1 در مطبخ عشق پاکبازان قضا کردند به غربیل بد از نیک جدا
2 از چشمهٔ غربیل فروشد مقصود مستی همه بر سر آمد اینک من و ما
1 ای راهنمای راه خوبان ازل وای طعمهٔ حضرتت نه علم و نه عمل
2 بی علم و عمل به حضرتت راهی نیست وانگه به بر محققان هر دو زَلَل
1 پای آبله و دست تهی، سینه کباب جان پر غم و دل پر آتش و دیده پرآب
2 سر پرهوس و صبر نه و عمر خراب یا رب تو به فضل خویش ما را دریاب
1 آنجا که سعادت است چه تسبیح و چه چنگ آنجا که شقاوت است چه نام و چه ننگ
2 در راه قضا یکی است اسباب و درنگ تسلیم و رضا باید ورنه سر و سنگ
1 کس نیست که چون من زتو دل تافته نیست سررشتهٔ وصل تو کسی بافته نیست
2 لطف تو مگر دست بگیرد، ورنه راه تو به پای چون منی یافته نیست
1 با رنگ ز تیغ او دلم نزداید می باشم از آن گونه که او فرماید
2 نومید نیم ز فضل او زیرا کاو هرگه که دری ببست صد بگشاید
1 گر یار جفا کند پسندیدهٔ ماست خاک قدمش چو دیده در دیدهٔ ماست
2 هر جور و جفا که می کند آن نه ازوست آن نیز هم از طالع شوریدهٔ ماست
1 ای از تو خرابی سبب آبادی وای در غم تو هزار جان را شادی
2 در بندگیت از دو جهان آزادم هرگز دیدی بنده بدین آزادی
1 بگذر زمکان و کون عالم به طلسم وز هستی لامکان تصوّر کن قسم
2 چون می شاید گذشتن از جوهر و جسم قانع مشو از معرفت ذات به اسم