بدانک پیدا آمدن کرامات بر اولیاء جایز است و دلیل بر جواز آن آنست که هر کار که بودن آن صورت به بندد در عقل و حاصل شدن آن ادا نکند برداشتن اصلی از اصول، واجب بود وصف کردن حق تعالی بقدرت بر آفریدن آن و چون واجب بود آن در مقدور حق تعالی باید که روا بود حاصل شدن آن و پدید آمدن کرامات نشان صدق آنکس بود که بر وی ظاهر گردد اندر احوال و هر که صادق نبود کرامات روا نبود که بر وی ظاهر گردد و دلیل برین آنست که قدیم سُبْحانَهُ وَتَعالی ما را بشناساند تا ما فرق کنیم میان آنک صادق بود اندر احوال و میان آنک مُبْطِل بود از طریق استدلال که آن کاریست موهوم و این نبود مگر باختصاص ولی بدانچه باز نیارند در دعوی وی زیرا که اگر اندر دعوی کاذب بود او را کرامت نبود که اگر چنین بودی فرق نبودی میان راست گوی و دروغ گوی و این آن کرامتست که ما بدان اشارت کردیم و لابدّ کرامت فعلی بود ناقض عادت اندر ایّام تکلیف، ظاهر گردد بر کسی که موصوف بود بولایت، اندر معنی تصدیق حال او. ,
و سخن گفته اند مردمان اندر فرق میان کرامت و معجزات از اهل حق. ,
استاد امام ابواسحق اسفراینی قُدِسَّ سِرُّهُ گفتی معجزات دلیل صدق انبیاء بود و دلیل نبوّت با غیر نبی یافتن محال بود چنانک فعل محکم عالِم را دلیل بود اندر آن که او عالمست، از کسی که نه عالم بود نیاید و گفتی اولیاء را کرامت بود چون مانند دعائی که اجابت بود امّا آنچه جنس معجزات پیغمبران بود اولیا را نبود. ,
امّا استاد امام ابوبکر فورک رَحِمَهُ اللّهُ گوید معجزات دلالت صدقست، اگر کسی دعوی نبوّت کند معجزه فرا نماید دلیل بود بر صدق او و گفتار او و اگر دعوی ولایت کند معجزه دلیل بود بر صدق او اندر حال او و آنرا کرامت گویند و معجزه نگویند، هرچند که او جنس معجزه بود تا فرق بود میان نبی و ولی و معجزه و کرامت. ,
پس این کرامات باشد که اجابت دعایی بود و بود که طعامی پدید آید بوقت فاقت بی آنک سببی بود ظاهر یا بوقت تشنگی، آب پدیدار آید یا مسافتی دور بود آسان گردانند بریدن آن، بمدّتی نزدیک یا از دشمنی برهد یا از هاتفی آوازی یا خطابی شنود، یا آنچه بدین ماند از چیزها که نقض عادت بود. ,
و بدانک بسیارست از مقدورات که امروز بقطع دانیم که آن نشاید که کرامات اولیا بود و آن بضرورت توان دانست یا مانند ضرورت یکی از آن آنکه مردی پدید آید که او را مادر و پدر نبود یا جمادی بهیمۀ گردد یا حیوانی و امثال این بسیار بود. ,
اما اگر گویند معنی ولی چه باشد گویند دو معنی احتمال کند یکی آنک فعیل بود بمبالغت از فاعل مانند علیم از عالم و قدیر از قادر و این بدان معنی بود که طاعت او پیوسته بود که هیچ تراخی نیفتد و هیچ معصیت نرود از وی، و روا بود که ولی فعیل بود بمعنی مفعول چون قتیل بمعنی مقتول بود بدان معنی که حق تَعالی متولّی او بود و نگاه دار او، از وی طاعت می آید و ویرا خذلان نیافریند که قادر بود بر معصیت و توفیق او دائم دارد که قدرت است بر طاعت چنانک خدای تعالی میگوید و هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحینَ. ,
اگر گویند ولی معصوم بود یا نه گوئیم که واجب نکند که معصوم بود چنانک در حق انبیا عَلَیْهِمُ السَّلامُ گوئیم امّا گوئیم باید که محفوظ بود تا بر گناه اصرار ننماید اگرچه در اوقات ازو زلّات بحاصل آید و ازین روا بود. ,
جنید را پرسیدند که عارف زنا کند سر در پیش افکند پس سر برآورد و گفت وَکانَ اَمْرُاللّهِ قَدَراً مَقدوراً. ,
اگر گویند خوف و بیم از ولی بیفتد گوئیم غالب حال بزرگان خوف بوده است و آنچه پیش ازین گفتیم در نادر، ممتنع نیست. ,
و سری سقطی میگوید اگر کسی در بوستان شود که اندرو درختها بسیار بود و بر هر درختی مرغی باشد همه بزبانی فصیح گویند اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِیَّ اللّهِ اگر نترسد که آن مکر است آن مرد ممکور بود و مانند این حکایتها بسیار است ایشانرا. ,
فصل: اگر گویند روا بود که اندر دنیا، امروز خدایرا ببیند جهت کرامت جواب آنست که گوئی قوی ترین آنست که این روا نبود زیرا که اجماع برین است. ,
و از استاد امام ابوبکر فورک رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که حکایت کرد از امام اعظم ابوالحسن اشعری رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ که او را اندرین دو قول است اندر کتاب رؤیةُ الکبیر. ,
اگر گویند روا بود که ولی در حال ولی بود پس عاقبت او زان بگردد جواب گوئیم هرکس که از شرط ولایت کند که عاقبت او باید که نیکو بود روا ندارد و آنکس که گوید روا بود در حال کسی گوید که من مؤمنم بر حقیقت باز آنک روا بود که حال او از آن بگردد در عاقبت، دور نباشد، برین قول اگر گوید که روا بود که ولی در یک حال صدّیقی بود پس در دیگر حال از آن بگردد اختیار ما اینست و روا بود که از جمله کرامات ولی یکی آن بود که داند که او را عاقبت نیک خواهد بود، و عاقبش نخواهد گردید و این، باز آن مسئله کشد که یاد کردیم که روا بود که ولی داند که ولی است یا نه. ,
فصل: اگر گویند خوف مکر از دل ولی زایل شود جواب آنست که چون ولی مُصْطَلَمْ بود از شاهد خویش مُخْتَطَفْ بود بحال از احساس خویش، وی مستهلک بود در آنچه بر وی مستولی بود و خوف از حاضران بود با ایشان. ,
اگر گویند که چه چیز باید که غالب بود بر ولی در اوقات که با خویشتن بود گوئیم صدق او درگزارد حقوق حق تَعالی پس رفق او و شفقت او بر خلق در جملۀ احوال و رحمت خواستن او جمله خلق را و تحمّل کردن او از خلق بخوئی نیکو و نیکوئی خواستن او از حق تعالی خلقانرا بی آنک التماسی کند از ایشان و همّت او در رستگاری خلق بود و از ایشان اگر رنجی بدو رسد انتقام نکشد و خویشتن را از حقد برایشان نگاه دارد و دست از مال ایشان کوتاه دارد و بهمه وجهی طمع از ایشان بریده دارد و زبان ببد گفتن ازیشان کشیده دارد و غیبت ایشان نکند و خصم هیچکس نباشد در دنیا و آخرت. ,
و بدانک اصل بزرگترین کرامت اولیا یکی دوام توفیق است بر طاعات و عصمت از معصیتها و مخالفتها. ,
و آنچه در قرآن مجید گواهی دهد بر اظهار کرامات که اولیا راست حق تَعالی همی گوید اندر صفت مریم عَلَیْهَاالسَّلامُ که وی نه پیغمبر بود و نه رسول هرگاه که زکرّیا نزدیک او شدی، طعام بودی پیش او، و چنین گویند تابستان میوۀ زمستانی بودی و زمستان میوۀ تابستانی بودی زکریّا گفتی این از کجا، مریم گفتی از نزدیک خدای تعالی و دیگر جای مریم را گفت وَهُزِّی اِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیّاً. و این آن وقت بود که رطب نبود. ,
و همچنین قصِّۀ اصحاب کهف و عجائبها که ظاهر شد بر ایشان از سخن گفتن سگ با ایشان و چیزهای دیگر بر ایشان. ,