9 اثر از باب دوم در برگردان رسالهٔ قشیریه ابوعلی حسن بن احمد عثمانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در برگردان رسالهٔ قشیریه ابوعلی حسن بن احمد عثمانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

باب دوم در برگردان رسالهٔ قشیریه ابوعلی حسن بن احمد عثمانی

و از ایشان بود ابویعقوب اسحق بن محمّدالنهرجوری صحبت ابوعمر و مکّی کرده بود و آن بو یعقوب سوسی و جنید و پیران دیگر، بمکه مجاور بود. و وفاة او هم آنجا بود اندر سنه ثلثین و ثلثمایه. ,

ابوالحسین احمدبن علی گوید نهرجوری گفت دنیا دریائی است و کنارۀ او آخرتست و کشتی اندرو تقویست و مردمان همه سفری اند. ,

ابوبکر رازی گوید از نهرجوری شنیدم که گفت مردی را دیدم اندر طواف یک چشم، و می گفت اَعوُذُ بِکَ مِنْکَ گفتم این چه دعاست گفت روزی نظری بشخصی کردم که مرا نیکو آمد همیدون تَوانچه دیدم که بر چشم من آمد و چشم من بریخت، آواز آمد که لطمۀ بلحظۀ، دیداری بطپانچۀ و اگر نیز نگری نیز خوری. ,

محمدبن الحسین گوید نهرجوری گوید فاضلترین کارها آنست کی بعلم پیوسته بود. ,

و از ایشان بود ابومحمّد عبداللّه بن محمّدالرازی رَحْمَةُ اللّه عَلَیْه ،مولود وی بنشابور بود و از یاران ابوعثمان حیری و یوسف بن الحسین و رُوَیْم و سمنون و پیران دیگر بود، وفات او اندر سنۀ ثلث و خمسین و ثلثمایه بود. ,

محمّدبن الحسین گوید کی از عبداللّه رازی شنیدم کی پرسیدند از او چون است کی مردمان عیبهاء خویش دانند و با صواب نگردند گفت زیرا که مردمان بمباهات علم مشغولند نه بعمل علم و بآراستن ظاهر و دست بداشتن آداب باطن خدای عزّوجلّ دلهاء ایشان کور بکردست و جوارح ایشان بند برنهاده است از عبادة. ,

و از ایشان بود ابوبکر احمدبن نصر الزَّقاق الکبیر از اقران جنید بود از بزرگان مصر. ,

کتّانی گوید چون زقّاق فرمان یافت حجّت درویشان بریده شد از رفتن بمصر. ,

زقّاق گوید هر که اندر درویشی با تقوی صحبت نکرد حرام محض خورد. ,

محمّدبن عبداللّه بن عبدالعزیز گوید زقّاق گفت اندر تیه بنی اسرائیل راه گم کردیم بپانزده روز، چون باز راه افتادم، مردی لشکری فرا من رسید و مرا آب داد، سی سال قسوة آن آب در دل من بماند. ,

و از ایشان بود ابوسعیدبن الاَعْرابی نام وی احمدبن محمّدبن زِیادالبصری بود و بحرم مجاور بود و وفاة او آنجا بود اندر سنه احدی و اربعین و ثلثمایه و صحبت جُنَیْد و عمروبن عثمان مکّی کرده بود و نوری و پیران دیگر. ,

ابن الاعرابی گوید کی زیان کارترین زیان کاران آنست کی عمل نیکو خویش مردمانرا ظاهر کند و بمبارزت بیرون آید بگناه با آنک به وی نزدیک ترست از رگ جان. ,

و از ایشان بود ابوعلیّ بن الکاتب نام وی الحسن بن احمد صحبت ابوعلی رودباری و ابوبکر مصری و پیران دیگر کرده بود و بزرگ بود اندر حال خویش و وفاة او اندر سنه نیّف و اربعین و ثلثمایه بود. ,

ابن کاتب گوید معتزله خواستند کی خدایرا منزّه گویند از جهت عقل و بخطا افتادند و صوفیان از طریق علم تنزیه خدای گفتند و مصیب بودند. ,

ابن کاتب گوید چون خوف در دل قرار گیرد بر زبان حکمت رود. ,

و از ایشان بود ابومحمّد عبداللّه بن محمّدالْمُرْتَعِش رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ، نشابوری بود از محلّت حیره و گویند از مُلْقاباد بود و صحبت ابوحفص و ابوعثمان کرده بود و جنید را دیده بود کار او بزرگ بود و اندر مسجد شونیزیّه بنشستی، و وفاة او ببغداد بود اندر سنه ثمان و عشرین و ثلثمایه. ,

مُرْتَعِش گوید ارادة بازداشتن تن است از مرادهاء او و بازگشتن بامرهای خدای و رضادادن بر آنچه بر وی همی رود از واردات قضا. ,

ویرا گفتند فلات بر سر آب همی رود گفت نزدیک من آنک خدای عزّوجلّ او را توفیق مخالفت هواء خویش داده است بزرگتر از آنک اندر هوا بپرد. ,

و از ایشان بود ابوسلیمان عبدالرحمن بن عطیّة الدارانی از دیهی از دیه های دمشق بود وفات او اندر سنۀ خمس عشر و مأتین بود. ,

احمدبن ابی الحَواری گوید کی از ابوسلیمان شنیدم که گفت هرکه اندر روز نیکوئی کند اندر شب مکافات یابد و هرکه اندر شب نیکوئی کند اندر روز مکافات یابد و هر که به صدق از شهوتی دست بدارد خدای تعالی شهوة از دلش ببرد و خدای کریمتر از آنست که از شهوتی برای او دست بداری آن دلرا دیگر باره بدان شهوة عذاب کند. ,

هم از وی روایت کند کی هرگاه که دوستی دنیا اندر دلی قرار گرفت دوستی آخرة از آن دل برفت. ,

از جنید همی آید که از ابوسلیمان شنیدم که بسیار بود که چیزی اندر دلم افتد از نکتۀ قوم بچند روز فرا نپذیرم الاّ بدو گواه عدل از کتاب و سنّت. ,

و از ایشان بود ابونصربشربن الحارث الحافی باصل از مرو بود و ببغداد نشستی وفاتش آنجا بود و خواهرزاده علیّ بن خَشْرَم بود وفاة او اندر سنه سبع و عشرین و مأتین بود و کار او بزرگ بود و سبب توبۀ وی آن بود که اندر راه کاغذی یافت بسم اللّه برو نبشته و پای بر وی همی نهادند، برگرفت و درمی داشت غالیه خرید و آن کاغذ را مُطَیَّب گردانید و اندر شکاف دیواری نهاد، بخواب دید که هاتفی آواز داد که یا بشر نام من مُطَیَّب کردی و ما نام تو بویا کردیم اندر دنیا و آخرة. ,

از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم رَحِمَهُ اللّه کی گفت بشر بجائی بگذشت و مردمان گفتند این مرد شب هیچ نخسبد و اندر سه شبانروز یکبار روزه گشاید، بگریست پرسیدند که چرا است این گریستن گفت هرگز شبی تا روز بیدار نبوده ام و هرگز روزی روزه نداشته ام که شب بنگشاده ام ولیکن ایزد سُبْحانُهُ وتَعالی اندر دل مردمان افکند زیاده از آنک بنده کند بلطف خویش با بندگان خویش. پس بگفت ابتداء حال خویش چنین که ما یاد کردیم. ,

عبدالرحمن بن ابی حاتم گوید بمن رسید که بشر حافی گفت پیغمبر صَلَواتُ اللّه وسَلامُهُ عَلَیه بخواب دیدم گفت دانی کی خدا ترا چرا از اقران تو بزرگتر گردانید، گفتم نه یا رسول اللّه، گفت بدانک متابعت کردی سنّت را و حرمت داشتی نیکانرا و برادرانرا نصیحت کردی و یاران مرا دوست داشتی و اهل بیت مرا، اینها ترا بمنزلت ابرار رسانیدند. ,

بلال خوّاص گوید اندر تیه بنی اسرائیل همی رفتم مردی با من همی رفت مرا شگفت آمد از وی پس مرا الهام دادند کی این خضرست او را گفتم بحق حق بر تو که بگوئی تا تو کیستی، گفت برادر تو خضر، گفتم چیزی از تو بپرسم گفت بپرس گفتم اندر شافعی چه گوئی؟ گفت از اوتاد است، گفتم اندر احمد حَنْبَل چه گوئی؟ گفت از جملۀ صدّیقان است، گفتم اندر بشر حافی چه گوئی؟ گفت از پس او چون او نیز نباشد، گفتم به چه پایگاه بود کی دیدار تو یافتم گفت بنیکی کردن تو با مادر و پدر خویش. ,

و ازین طایفه بود ابوحامد احمدبن خضرویه البلخی از پیران بزرگ بود از خراسان و با ابوتراب نخشبی صحبت کرده بود، بنشابور آمد و ابوحفص را دید پس ببسطام شد بزیارة ابویزید و اندر فتوّة بزرگ بود و ابوحفص گفت هیچ کس ندیدم بهمّت بزرگتر و اندر احوال صادق تر از احمد خضرویه. ,

بایزید گوید استاد ما احمد است. ,

محمّدبن حامد گوید نزدیک احمد خضرویه بودم بوقت نزع و نود و پنج سالش بود و مسئلۀ از وی پرسیدند چشمهاء او پر آب شد و گفت نود و پنج سال است تا در همی کوبم اکنون باز می گشایند ندانم که بسعادت بازگشایند یا بشقاوة و مرا وقت این کجا است و هفتصد دینار وامش بود و غریمان وی نزدیک بودند گفت اَلّلهُمَّ یارب، رهن مال نزدیک خداوند مال من بودم و تو از ایشان باز میستانی تو این وام بگزار هم در ساعت یکی در بکوفت و گفت وام خواهان احمد کجااند و از وام ایشان بگزارد پس جان تسلیم کرد. وفات وی اندر سنۀ اربعین و مأتین بود و احمد خضرویه گوید هیچ خواب نیست گران تر از شهوت و هیچ بندگی نیست سخت تر از شهوة و اگر نه گرانی غفلت بودی شهوة بر تو ظفر نیافتی. ,

و ازین طایفه بود ابومحمّد عبداللّه بن مُنازِلَ رَحْمَةُ اللّهُ عَلَیْهِ پیر ملامتیان بود، یگانۀ وقت خویش بود و صحبت حَمْدون قَصّار کرده بود و عالم بود و حدیث بسیار نبشته بود و وفات او بنشابور بود، اندر سنه تسع و عشرین یا ثلثین و ثلثمایه بود. عبداللّه مُنازِل گوید هیچکس فریضۀ ضایع نکند از فریضها الّا که مبتلا گردد بضایع کردن سنّتها و هر کی بترک سنّت مبتلا گردد زود بود که ببدعت مبتلا گردد. ,

احمدبن عیسی گوید که عبداللّه مُنازِل گوید که فاضلترین وقتهای تو آنست که از خواطر و وسواس نفس رسته باشی و وقتی کی مردمان از ظنّ بد تو رسته باشند. ,

آثار ابوعلی حسن بن احمد عثمانی

9 اثر از باب دوم در برگردان رسالهٔ قشیریه ابوعلی حسن بن احمد عثمانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در برگردان رسالهٔ قشیریه ابوعلی حسن بن احمد عثمانی شعر مورد نظر پیدا کنید.