آثار عرفی شیرازی

صفحه 18 از 19
19 اثر از مثنویات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / مثنویات عرفی شیرازی

مثنویات عرفی شیرازی

1 ای نه فلک ز خوشه صنع تو دانه وز قصر کبریای تو عرش آستانه

2 در تنگنای کوچه شهر جلال تو وسعت گه زمانه کمین کار خانه

3 پرواز گاه طائر صنعت کجا بود جائی که دارد از دو جهان آشیانه

4 نه توسن سپهر سراسیمه میدود تا حکمتت گرفته بکف تازیانه

1 با گله دوستان هست حلاوت بسی گر زکسی نشنوی خود گله کن کسی

2 برسر رنجور من اینهمه غم سرمده کس نبرد دوزخی برسر مشت خسی

3 آنچه بود در جهان مایه فخر خسان یا زر و سیمی بود یا قصب و اطلسی

4 من کیم از رهروان راه روان کیستند واپسی از قافله قافله واپسی

1 اگر آرایش از دکانچه ناموس بستانی سراویل تذور وحله طاوس بستانی

2 نگیری هیچ اسباب ترنم در ضرر افتد همه هیهات برداری همه افسوس بستانی

3 چراغت از دل آتش پرستان گر شود روشن در اندازی درآتش سبحه و ناقوس بستانی

4 ادب از دست بگذاری و سودای وصال او بلعلش جان دهی درآستانش بوس بستانی

1 بشتاب در راه طلب بگذر زهر آسودنی این ره که بی پایان خوش است ارزد قدم فرسودنی

2 تحصیل درد دوستی آنسوتر است از بیش و کم دست از طلب کوته مکن تا مملکت افزودنی

3 کی نعمت دیدار او میگنجد اندر حوصله موسی کجا داغم کند از دست و لب آلودنی

4 هر شوخ کامد در جهان بگذاشت چندین رسم نو کو از تو در عالم برا ،بر دوستان بخشودنی

1 بکشتن من عاجز شتاب یعنی چه بقتل صید اسیر اضطراب یعنی چه

2 دمی که چهره فروزد زمی شود روشن که بر دمیدن آتش زآب یعنی چه

3 به تیغ غمزه اش ایدل نگاه حسرت چند بگو که چیست مرادت حجاب یعنی چه

4 دمی که بسته فتراک او شوم دانند که بوسهای منش بر رکاب یعنی چه

1 بهار رفت و نکردیم عزم جای خوشی برهنه سرننشسیم در هوای خوشی

2 بهار رفت بهنگامه نواسنجان ولی زهوش نرفتیم از نوای خوشی

3 بهار رفت و نبودیم گریه دوست دمی نداشتیم سرودی بهایهای خوشی

4 بهار رفت و نبردیم همعنان چمن دلی گرفته زعمری و دلگشای خوشی

1 جانم ز سینه برزده دامان برآمده گویا بعزم خدمت جانان برآمده

2 ناز و غرور کی نهد از سرکه این نهال گوئی بر آب دیده رضوان برآمده

3 با دل بگوی عیب شهادت که این اسیر تا بود در میان شهیدان برآمده

4 آشفتگی که صید تو گوید که این شکار بسیار دست و پا زده تا جان برآمده

1 ای عشق خوش تهیه لذات کرده طوطی سدره وقف خرابات کرده

2 نازم ببازی تو که در عرصه قریب منصوبه نچیده مرامات کرده

3 صوفی بگفته صیغه توحید باطل است یعنی که در معامله ذات کرده

4 زاهد بیا که کفر تو ثابت کنم که تو کفر مرا بدین خود اثبات کرده

1 من صید غم عشوه نمائی که تو باشی بیمار بامید دوائی که تو باشی

2 لطفی بکسان گر نکند عیب بگیرند غارت زده مهر و وفائی که تو باشی

3 مردم همه جویند نشاط و طرب عیش من فتنه و آشوب بلائی که تو باشی

4 ای بخت زشاهی بگدائی نرسیدیم در سایه میمون همائی که تو باشی

1 شب نشد از تاب تب پیرهن آتشکده پیرهنم شعله بود انجمن آتشکده

2 صورت شیرین بکاشت گلشنی از خار و خس بهر خود آماده ساخت کوهکن آتشکده

3 سینه سوزان من قبله گیران شده است روح من آتش بود جسم من آتشکده

4 سرد نگردد ز مرگ ای دل آتش فروز می برم از پیرهن در کفن آتشکده

آثار عرفی شیرازی

19 اثر از مثنویات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی