آثار عرفی شیرازی

صفحه 18 از 19
19 اثر از مثنویات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / مثنویات عرفی شیرازی

مثنویات عرفی شیرازی

1 جانم ز سینه برزده دامان برآمده گویا بعزم خدمت جانان برآمده

2 ناز و غرور کی نهد از سرکه این نهال گوئی بر آب دیده رضوان برآمده

3 با دل بگوی عیب شهادت که این اسیر تا بود در میان شهیدان برآمده

4 آشفتگی که صید تو گوید که این شکار بسیار دست و پا زده تا جان برآمده

1 صنم گفتی دلا جان تازه کردی مبارکباد، ایمان تازه کردی

2 بکاوش تیز کردی ناخن ناز دلم را جوش افغان تازه کردی

3 نه کشتی و نه نوح ای گریه شوق چه بی هنگام طوفاق تازه کردی

4 پریشانی ما گفتی به زلفت خم زلف پریشان تازه کردی

1 اگر آرایش از دکانچه ناموس بستانی سراویل تذور وحله طاوس بستانی

2 نگیری هیچ اسباب ترنم در ضرر افتد همه هیهات برداری همه افسوس بستانی

3 چراغت از دل آتش پرستان گر شود روشن در اندازی درآتش سبحه و ناقوس بستانی

4 ادب از دست بگذاری و سودای وصال او بلعلش جان دهی درآستانش بوس بستانی

1 من صید غم عشوه نمائی که تو باشی بیمار بامید دوائی که تو باشی

2 لطفی بکسان گر نکند عیب بگیرند غارت زده مهر و وفائی که تو باشی

3 مردم همه جویند نشاط و طرب عیش من فتنه و آشوب بلائی که تو باشی

4 ای بخت زشاهی بگدائی نرسیدیم در سایه میمون همائی که تو باشی

1 گمان دارم که این درد و تحمل میکند کاری بگو با گل که استغنای بلبل میکند کاری

2 دل دانای شهر ما بکفری بس تسلی شد که باور داشت هرگز کان تزلزل میکند کاری

3 بصلح دل چه گوشی صبر کن گر یار باز آید غم فرصت مخور کاینجا تعلل میکند کاری

4 بهشتی پروران ای دل متاع هستئی بنما که با بی همتان عرص تحمل میکند کاری

1 ای نه فلک ز خوشه صنع تو دانه وز قصر کبریای تو عرش آستانه

2 در تنگنای کوچه شهر جلال تو وسعت گه زمانه کمین کار خانه

3 پرواز گاه طائر صنعت کجا بود جائی که دارد از دو جهان آشیانه

4 نه توسن سپهر سراسیمه میدود تا حکمتت گرفته بکف تازیانه

1 بامید عذر خواهان زنیاز عذر خواهی که مسوز بیش ازینم بگناه بیگناهی

2 طلبد بهار بوست ز نسیم صحبگاهی سر آفتاب جوید زتو زیب کج کلاهی

3 ز فروغ آفتابم نبود منیر بی تو چو دو زلف تست یکسان شب و روزم از سیاهی

4 تو بسهو گاه گاهی نگهت فتاده برمن من ساده لوح با خود گله سنج گاهگاهی

1 با گله دوستان هست حلاوت بسی گر زکسی نشنوی خود گله کن کسی

2 برسر رنجور من اینهمه غم سرمده کس نبرد دوزخی برسر مشت خسی

3 آنچه بود در جهان مایه فخر خسان یا زر و سیمی بود یا قصب و اطلسی

4 من کیم از رهروان راه روان کیستند واپسی از قافله قافله واپسی

1 خوش آن گرمی زشمع وصل مهر افزوزتر باشی برافروزی وداع و در غمت جان سوزتر باشی

2 برت افسانه ما با نیاز آمیزتر تاکی ز چشم مست خود خواهم که ناآموزتر باشی

3 چراغ حسن خود را بهتر فروزای آتش عشقم چو خواهی آفتاب من که عالم سوزتر باشی

4 نگردد بوالهوس ای تره آزرده دل از تو مگر از ناوک مژگان او دل دوزتر باشی

1 سبک بران چو از بن بیقرار میگذری که گر عنان بکشی شرمسار میگذری

2 بیاد نوش همه شعله های دوزخ عشق زبانه ایست که از یک شرار میگذری

3 زحال دل خبرم ده که داغ تر شویم وگرنه کی تو زکس شرمسار میگذری

4 مرو بتاب که داری گذر بخاطر من خدا گواست که بی اختیار میگذری

آثار عرفی شیرازی

19 اثر از مثنویات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی