1 تا در قدحم باده امید نیابی میلم بتماشای گل و بید نیابی
2 در جام دل ما بود از عکس جمالی آن جرعه که در ساغر خورشید نیابی
3 این جرعه بنوش ایدل و شوفرش در این بزم کاین جام زخمخانه جمشید نیابی
4 دلهای شهیدانت اگر باز شکافی یابی دو جهان حسرت امید نیابی
1 گمان دارم که این درد و تحمل میکند کاری بگو با گل که استغنای بلبل میکند کاری
2 دل دانای شهر ما بکفری بس تسلی شد که باور داشت هرگز کان تزلزل میکند کاری
3 بصلح دل چه گوشی صبر کن گر یار باز آید غم فرصت مخور کاینجا تعلل میکند کاری
4 بهشتی پروران ای دل متاع هستئی بنما که با بی همتان عرص تحمل میکند کاری
1 بانگ ما کبک است خرمن را بخرمن باز ده ایکه می گفتی خریدارم کنون آواز ده
2 روزگار خنده غفلت گذشت ای کبک من دل بدندان گیر و تن در چنگل شهباز ده
3 ای فلک صیدی که افکندی بتیرت کشته شد بوسه بر دست این صیاد حکم انداز ده
4 میتوان غماز عیب مردمان بود ای ظریف گر ظریفی عیب خود را عرصه غماز ده
1 مسازم ناامید از خود چو گشتم مبتلای تو که محروم از تمام خود برویانم برای تو
2 در آن صحرا که گیرد هر شهیدی دامن قاتل بود دست کسی و دامن شرم و حیای تو
3 شدی بهر فریبم سر گران با کبر و خوشحالی که آگه نیست آن غافل نهاد از شیوه های تو
4 تبسم گونه فرما و عمر جاودانم ده که باشد لذتی گیرم ز درد بیدوای تو