آثار عرفی شیرازی

صفحه 55 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 تا کی دهم به دست تماشا زمام چشم فالی زنم که گریه بر آید بنام چشم

2 ای گریه بی مضایقه از در درآ که من هر دم به خون دل بنویسم سلام چشم

3 از بس که حیرت آمد و بیگانگی فزود امشب خیال دوست نگردید رام چشم

4 صد نوحه هست بر لب و نسپرده راه گوش صد گریه هست در دل و نشنیده نام چشم

1 جانم ز سینه بر زه دامان بر آمده گویی به عزم خدمت جانان بر آمده

2 ناز غرور کی نهد از سر که این نهال گویی بر آب دیدهٔ رضوان بر آمده

3 با دل بگوی عیب شهادت که این اسیر تا بوده در میان شهیدان بر آمده

4 آشفتگی که صید تو گوید که این شکار بسیار دست و پا زده تا جان بر آمده

1 با گلهٔ دوستان هست حلاوت بسی گر ز کسی نشنوی، خود گله ای کن، کسی

2 بر سر رنجور من این همه غم سر مده کس نبرد دوزخی بر سر مشت خسی

3 آن چه بود در جهان مایهٔ فخر خسان یا زر و سیمی بود، یا قصب و اطلسی

4 من کیم از رهروان، راه روان کیستند واپسی از قافله، قافلهٔ واپسی

1 تنها نه دلق خود به می ناب شسته ایم ناموس یک قبیله به این آب شسته ایم

2 قسمت بلاست ورنه می آلوده دلق خویش صد ره ز شوق گوشهٔ محراب شسته ایم

3 ما توبه دشمنیم و قدح دوست، دور نیست کز دل هوای صحبت اصحاب شسته ایم

4 از بس شکفته در دهن تیغ رفته ایم ترس قیامت از دل قصاب شسته ایم

1 بردیم ز کویش، دم سردی و گذشتیم سودیم بر آن در، رخ زردی و گذشتیم

2 یاران بستادند که این جلوه گه کیست ما سرمه گرفتیم ز گردی و گذشتیم

3 هر گه که ره ما به یکی راه رو افتاد دیدیم چو خود، یکی بیهده گردی و گذشتیم

4 چون باد صبا، روی به هر سو که نهادیم چیدیم غبار ره مردی و گذشتیم

1 نه از غربت اندر وطن می روی ز دنبالهٔ مرگ من می روی

2 بهای تو ای نافه خود کم نبود که برگشته سوی ختن می روی

3 نه کم عزتی، ای دُر آخر، چرا ز تاج سرم در عدن می روی

4 که دستار، ای گل، به یاد تو بست که مشتاق وار از چمن می روی

1 ما جام درد با دف و نی کم کشیده ایم دایم قدح نهفته ز محرم کشیده ایم

2 دامن ز جام می مکش ای محتسب که ما جام و سبو ز چشمهٔ زمزم کشیده ایم

3 دانسته ایم تلخی عیش گذشته را تا خویش را به حلقهٔ ماتم کشیده ایم

4 ناسور گشته زخم و نمک را چه می کنیم ما انتقام خویش ز مرهم کشیده ایم

1 تا مژدهٔ زخم دگر، دامن کش جان کرده ای دشوار دادن جان من، خوش بر من آسان کرده ای

2 مستانه گریند از غمت، اهل ورع در صومعه گویا تبسم گونه ای در کار ایشان کرده ای

3 خوش با دل جمع آمدی، نازان به حسن خویشتن از عشوه گویا هر طرف، دل ها پریشان کرده ای

4 زنار عصمت پیشگان پوشند عیب برهمن خوش توتیای آفتی در چشم انسان کرده ای

1 از آن ز بادهٔ شوق تو هوش جان دزدم که لذت غمت از او نهان دزدم

2 تو گرم رانی و سوزم که چون رسی بر من چگونه شیوهٔ گرمی از آن عنان دزدم

3 خوش آن وصال که هر دم حلاوت نگهت دل از نگاه و ز دل جان و من از جان دزدم

4 به جور تا کنم او را دلیر می خواهم که فاش گویم و پنهان اثر از ان دزدم

1 با دل چو گویم حرف او، طوفان فریادش کنم تاب نفاقم نیست هم، کز دل نهان یادش کنم

2 شیرین به خسرو بست دل، عشق از ره ناموس گفت آن به که زخم تیشه ای در کار فرهادش کنم

3 از رنگ و بو دورم ولی، در روضه بهر باغبان با یاسمن ورزم ادب، تعظیم شمشادش کنم

4 هر کس به دل دستی زند تا یابد آسایش ز غم من دست غم بر دل نهم کز راحت آزادش کنم

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی