آثار عرفی شیرازی

صفحه 49 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 نه بی موجب به خاکم، از سم اسبش، نشان مانده سمند دولت مهری بر دل این ناتوان مانده

2 نهان گردیده جان در سینه از بیم نگاه او چو مرغی کو ز ترس ناوکی در آشیان مانده

3 شب از هجر تو بس دشوار جان دادم، بیا بنگر که آب حسرتم در چشم گریان همچنان مانده

4 فدای غمزه ات شد، هر که جانی داشت، چون عرفی به غیر خضر کو در دام عمر جاودان مانده

1 نام حسنت چون برم، بر آسمان آید گران گر به گل بادی وزد بر باغبان آید گران

2 شهسوار حسن را، سر، مست باید بود، لیک نی چنان مستی که در دستش عنان آید گران

3 دست بر دل مانده از درد خردمندی بسی آن که بر دست و دلش رطل گران آید گران

4 بی گناهی بین که ان بدخو به قصد کشتنم چون به زه بندد خدنگی بر کمان آید گران

1 پیش بردم در قمار عشق جانان باختن صد شکافم بر دل است و یک گریبان باختن

2 گوی میدان وفا را زخم چوگان بشکند گر در این میدان سپهر آید به چوگان باختن

3 بردن جان دیده عشق و چیده بازی، هوش دار با حریف پیش بین مستانه نتوان باختن

4 بی دل و دینم، وگر نه من کجا، سهو از کجا از تهی دستی دلیرم، در پریشان باختن

1 خوش آن مستی که باشد دوست پند آموز و دشمن هم ملامت ذره وار از در درون آید، از روزن هم

2 هجوم گریه لختی داد بیرون از دل گرمم که جوی دیده آتش خیز شد، دریای دامن هم

3 شود گل خار ره، گر همره صدقی و گر بی او قدم بر گل نهی، مرهم به بر همراه و سوزن هم

4 وفا از سنگ دل یاران نهان بایست، اما من نپوشیدم که عیبم دوست می دانست و دشمن هم

1 َبه امید عذر خواهان ز نیاز عذر خواهی که مسوز بیش از اینم به گناه بی گناهی

2 طلبد بهار بوست، ز نسیم صبحگاهی سر آفتاب جوید ز تو زیب کج کلاهی

3 ز فروغ آفتابم نبود خبر که بی تو چو دو زلف توست یکسان، شب و روزم از سیاهی

4 تو به سهو گاه گاهی نکهت فتاده بر من من ساده لوح با خود، گله سنج کم نگاهی

1 چندم ای نالهٔ سحر بکُشی هر دم از آتش دگر بکُشی

2 دَرِ این دودگه دلا در بند چندم از آه بی اثر بکُشی

3 این که پروانگی کنم، ترسم کاتشم را به بال و پر بکُشی

4 نامه ام سنگ را بگریاند ای فلک مرغ نامه بر بکُشی

1 تا خون نخوری چاشنی درد ندانی تا دل ندهی آن چه به من کرد ندانی

2 تا بوی گلی نشنوی و کم نکنی ناز آشفتگی باد چمن گرد ندانی

3 تا سر نشود خاک به جولانگه معشوق بر سرمه مقدم شدنی گرد ندانی

4 ذوق غم معشوق به بازی نتوان یافت بر خیز که منصوبه از این نرد ندانی

1 می فروشم راحت و عشق ستمگر می خرم می دهم روز خوش و آسیب اختر می خرم

2 ای که باز افکنده ای در تیغ کاه رغبتم گر متاع غم بود بگشا که اکثر می خرم

3 در سرشت من قبول شیوهٔ انکار نیست ساده لوحم هر جه بفروشند یک سر می خرم

4 ترک جان تلخ کام است و شکر خواب عدم جام زهری می فشانم، تنگ شکر می خرم

1 تا تیغ به کف یابی، بر نفس دو دستی زن تا سنگ به دست آید، بر شیشهٔ هستی زن

2 چون مرغ چمن تا کی بر آّب و هوا کوشی پروانه صفت خود را بر شعله پرستی زن

3 اندوه مسلط کن بر شادی دون فطرت شمشیر بلندی را بر تارک پستی زن

4 نا دیده عدم، خامی، در زن به وجود آتش چون سیر عدم کردی، باز آ، در هستی زن

1 هرگز گله از دوست به محرم نفروشم گر مشتریم دوست شود هم نفروشم

2 از شورش غم با در و دیوار به حرفم رفت آن که به آسوده دلان غم نفروشم

3 هرگز نگشایم در دکان غم دل وانگه که دکان باز کنم کم نفروشم

4 زان اهل نفاقم نپسندند که هرگز قول غلط و فعل مسلم نفروشم

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی